سبحان جونمسبحان جونم، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 30 روز سن داره
بهار نازمبهار نازم، تا این لحظه: 10 سال و 1 ماه و 12 روز سن داره

سبحان جون و بهار نازم

مرور خاطرات

سلام عزیز دل مامان.سبحان نازنینم.ببخش که دیر دارم واست می نویسم. از آغاز تولدت اتفاقای زیادی افتاده.تو خیلی پسر گل و نازی هستی فدات بشم. الان دقیقا 22 ماه و 3 روزته و 1 خواهر ناز داری.چند روز قبل تولد یک سالگیت من فهمیدم که دوباره خدا میخواد بهم یه فرشته نازو هدیه کنه. نمی خواستم تو رو از شیر بگیرم چون خیلی وابسته بودی بهش.تا 2 ماه هم مقاومت کردم اما آخرش تسلیم شدم چون برای هر سه تامون ضرر داشت.تو از بس که گلی خیلی راحت از شیر گرفته شدی فدات بشم. میخوام چند تا از عکس های نازتو تا الان بذارم.   اینجا 5 روزته و مامان جون واسه اولین بار بردنت حمام.     اینجا حدودا 12 روزته و واسه اولین بار برده بود...
17 خرداد 1393

آغاز بودن

سلام سبحان قشنگم. مامانی شما یک سال و ده ماه و سه روز پیش ساعت 9 صبح توی بیمارستان خانواده قدم های کوچیکتو روی این دنیا و چشم های مامان بابات گذاشتی. من چون دوست داشتم موقع به دنیا اومدنت شاهد همه چیز باشم بی حسی موضعی رو انتخاب کردم.آخه خیلی هیجان داشتم. عزیز دلم وقتی به دنیا اومدی صدای گریتو شنیدم و گریم گرفت آخی خیلی مظلوم گریه میکردی.تا اینکه یه خانوم پرستار مهربون شما رو گذاشت روی سینه من و آروم شدی.این قشنگ ترین لحظه زندگیم بود شاهزاده کوچک من. یادت نره عاشقتم. اینم عکس قشنگت چند ساعت بعد از تولد. ...
17 خرداد 1393